سکوت من ...

ساخت وبلاگ

شبی از پشت یك تنهایی نمناك و بارانی...

 تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا كردم...

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم...

پس ازیك جستجوی نقره ای در كوچه های آبی احساس...

تو را از بین گلهایی كه در تنهایی ام رویید با حسرت جدا كردم...

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی...

دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی...

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم...

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها كردم...

همین بود آخرین حرفت...

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت...

حریم چشمهایم را بروی اشكی از جنس غروب ساكت و نارنجی خورشید وا كردم...

نمی دانم كه چرا رفتی...

نمی دانم چرا شاید خطا كردم...

و تو بی آن كه فكر غربت چشمان من باشی...

دانم كجا تا كی برای چه...

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید...

و بعد از رفتنت یك قلب دریایی ترك برداشت...

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاكستری گم شد...

و گنجشكی كه هر روز از كنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت...

تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد...

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود...

و بعد از رفتنت...

انگار كسی حس كرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت...

كسی حس كرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد...

كسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد...

و من با آنكه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور نخواهی برد...

هنوز آشفته چشمان زیبای توام...

بــــــــــــرگــــــــــرد...

ببین كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد...

و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید...

كسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت...

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم...

و من در حالتی ما بین اشك و حسرتو تردید...

كنار انتظاری كه بدون پاسخ و سردست...

و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یك دل...

میان غصه ای از جنس بغض كوچك یك ابر...
نمی دانم چرا...

شاید به رسم و عادت پروانگی مان
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت...

دعــــا كـــــردم...

 

شاید غمگین شاید دلتنگ...
ما را در سایت شاید غمگین شاید دلتنگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahepaiizia بازدید : 154 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:17