ور نمانم ، همه جا روح و روانم با توست
چون چراغی که فرا راه تو سو زد همه شب
به سلامت برو ای دوست که جانم با توست
چشمم ار خاک شود باز تو را می نگرد
کز دل خاک ، نگاه نگرانم با توست
تا تو را جلوه ، بهار ! از قیاس افزاید
دل پژمرده ی چون برگ خزانم با توست
تا طراوت دهد ای گل ! چمن حسن تو را ،
ابر چشم همه شب اشک فشانم با توست
نه مگر مرگ سکون است و مگر نه که همه
پای رفتارم و بال طیرانم با توست ؟ ،
مرگ من در کف تو ، زندگی ام در کف توست
تا کجایم بکشانی که عنانم با توست .
برچسب : نویسنده : rahepaiizia بازدید : 152